اشعار اهلبیت اطهار

اشعار در مدح اهلبیت

اشعار اهلبیت اطهار

اشعار در مدح اهلبیت


من ایرانم و تو عراقی؛ چه فراقی چه فراقی

بگیر از دلم یه سراغی؛ چه فراقی چه فراقی

دوری و دوستی سرم نمیشه و هیچ کجا واسم حرم نمیشه

از تو دورم باورم نمیشه و دارم می میرم

کربلا واسم ضروریه حسین؛ اربعین اوضاع چه جوریه حسین؟

کار من امسال صبوریه حسین؛ دارم می میرم

من ایرانم و تو عراقی؛ چه فراقی چه فراقی

بگیر از دلم یه سراغی؛ چه فراقی چه فراقی

جوونیم فدا سر ساقی؛ چه فراقی چه فراقی

آرزومه راهی مشایه شم؛ کربلایی شم باهات همسایه شم

پرچم سرخت باشه؛ آسایشم آروم جونم

این روزا عطر اقاقیا میخوام؛ تلخی چای عراقی رو میخوام

گریه تو صحن ساقیو میخوام آروم جونم

من ایرانم و تو عراقی؛ چه فراقی چه فراقی

بگیر از دلم یه سراغی؛ چه فراقی چه فراقی

رو قلبم گذاشته چه داغی چه فراقی چه فراقی

اشکم روی ورق‌های لحوف

ریخت تا خوندم من از چشم حروف

زخمی کردن تنت رو با سیوف

میگن نیزه امونتو برید؛ زینب بی تو یه روز خوش ندید



آخرین نظرات

۲۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود

خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود

خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود

خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود

گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را

خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را

اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را

خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را

مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را

گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را

خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند

خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند

خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند

همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند

گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را

گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت



 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۱۳:۵۰

بخوان دعای فرج را که یار برگردد

بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد

بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی

حدیث غیبت یار تو مختصر گردد

بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب

وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد

بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک

که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد

بخوان دعای فرج را که یار می آید

اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد

بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن

که دست لطف خدا با تو همسفر گردد

بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد

اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد

بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست

اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد

بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل

گمان مکن که دعای تو کارگر گردد

بخوان دعای فرج را خدا کند آید

که روضه خوان غریبی و میخ در گردد

دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت

بخوان دعای فرج را که یار برگردد

 

                                    آقای شجاع

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۴۷

زینبم؛ اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر، با صبر و مداراا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
مریمم؛ اما غنی تر، خواندنی تر
کربلایی هستم اما ماندنی تر
روضه هایم بازتر، گریاندنی تر
من به زانو می کشم اشک و بکا را

کی ز یادم می برم تحقیرها را
نیزه ها، شلاق ها، زنجیرها را
صبر کردم یک به یک تقدیر ها را
تا که راضی بنگرم از خود خدا را
آه فرسودم در این یک سال و نیمه
منتظر بودم در این یک سال و نیمه
فکر آن رودم در این یک سال و نیمه
قسمت اصغر نشد آب گوارا
صد حکایت دارد این قد کمانم
کعب نی مجروح کرده استخوانم
یاد مادر می کنم با هر تکانم
جستجو کردم ز مرگ خود دوا را
بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان
از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
با چنین حالی که من دارم حسین جان
سر کنم ساعات شیرین لقا را

حسین قربانچه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۴۰

 


امشب حرم خدا حرم شد 
از مقدم یار ، محترم شد 
کعبه شده محو و مات و مدهوش 
دیوار ز هم گشوده آغوش 
هر قطعة سنگ، کوه طوری است 
هر نخلة خشک، نخل نوری است 
در زمزمه‌های آب زمزم 
آوای علی علی است هر دم 
ای هجر، شب وصال تبریک 
مجد و شرف و جلال تبریک 
هر ریگ روان شده ثناگو 
با ذکر علی علی علی گو

سر زد ز صفا صفای مطلق 
ای مرده بگو علی علی حق 
حوران همه جان به کف نهادند 
در پشت مقام ایستادند 
بت‌های حرم به سجده رفتند 
با هم، دم یا علی گرفتند 
ای کعبه زهی زهی سعادت 
میلاد تو شد از این ولادت 
ای کعبه سعادتت مبارک 
ای بیت، ولادتت مبارک 
ای دختر شیر، شیر زادی 
بر خلق جهان امیر زادی 
این شیر خداست روی دستت 
شمشیر خداست روی دستت 

این جان محمد است، مادر 
قرآن محمد است، مادر 
تو حامل نور سرمد استی 
تو مادر جان احمد استی 
بر خویش ببال مام کعبه 
طفل تو بُود امام کعبه 
نوزاد تو پیر کائنات است 
طفل تو امیر کائنات است 
روزی که نبود نام هستی 
می‌کرد علی خداپرستی 
از صبح ازل علی، علی بود 
پیوسته به هر ولی ولی بود 
در بود و نبود مقتدا بود 
او بود و محمد و خدا بود 

ای نفس رسول و جان قرآن 
ای دست خدا، زبان قرآن 
خورشید بلند بام کعبه 
از صبح ازل امام کعبه 
ای خانة کعبه زادگاهت 
ای صحنة حشر دادگاهت 
تو احمد و احمد است حیدر 
یک روح که دیده در دو پیکر 
گفتار همارة تو تنزیل 
شاگرد قدیمی تو جبریل 
در لیلة قدر، قدر قدری 
در صحنه بدر، بدر بدری 
میدان نبرد پای بستت 
شمشیر نیازمند دستت 

تو قله عرش را امیری 
یا همدم کودک صغیری؟ 
غیر از تو که، ای خدای را شیر 
بخشیده به خصم خویش شمشیر؟ 
در ملک وسیع حق امامی 
با پیر فقیر هم کلامی 
با آنکه امام جمع بودی 
در بزم فقیر، شمع بودی 
تو مالک عرش در زمینی 
حیف است میان ما نشینی 
در عرش امام آفتابی 
در فرش چرا ابوترابی؟ 
ای قلب تو خانة محمد 
جای تو به شانة محمد 

تو بت‌شکن و خداپرستی 
بر شانه وحی بت شکستی 
بت‌های حرم قیام کردند 
بر تو همگی سلام کردند 
هر بت که فتاد و بر زمین خفت 
فریاد کشید و یا علی گفت 
ای پشت سرت دعای کعبه 
ای بت‌شکن خدای کعبه 
ای مهر تو لطف بی‌نهایت 
توحید و نبوت و ولایت 
مهر تو بود تمام دینم 
تا کور شود عدو من اینم 
روزی که نه آب و نه گِلم بود 
جای تو به خانة دلم بود 

با مهر تو روی خود نمودم 
با مهر تو چشم خود گشودم 
دل را به ولات زنده کردم 
گه گریه و گاه خنده کردم 
ای شهد ولایت تو شیرم 
ای کرده به عشق خود اسیرم 
مادر که میان گاهواره 
می کرد به صورتم نظاره 
هر شب که به گاهواره خفتم 
تا صبح علی علی شنفتم 
صد شکر خدای را که هر دم 
با دوستی تو رُشد کردم 
عمری به محبتت اسیرم 
تا با تو بمانم و بمیرم 
ای مهر تو بود و هست میثم 
فردا تو بگیر دست میثم 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۴۴

ای سلام خدا به جان  و تن ت

ای همه حُسن در رخ حسنت

تو سپهر و ستاره ،زخم دلت

تو چراغی و داغ ، انجمنت

پیکرت همچو شمعِ سوخته ای

آب شد در درون پیرهنت

پاره های جگر برون می ریخت

با دل پاره پاره ،از دهنت

ماهی بحر بر تو می گرید 

که غریبی هماره در وطنت

جگر اهلبیت می سوزد 

تا قیات به یاد سوختنت

گه جفا در جواب مهر و وفا 

گاه دشنام ،پاسخ سخنت

عوض آب ،زهر کینه به کام 

جای گل ، ریخت تیر بر بدنت 

تیر ها بر تو گریه می کردند 

اشکشان بود جاری از کفنت

باور هیچ کس نبود ، نبود 

که جسارت شود چنین به تنت

تیر دشمن به زخم تازه تو 

گشت شرمنده از جنازه ی تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۳۱

ای ماه به خون خضاب اصغر 
قربانی آفتاب اصغر 
موج از نفست شرار آتش 
بحر از عطشت کباب، اصغر 
آبی که نریخت در گلویت 
از داغ تو گشت آب اصغر 
با یاد لبت ز سینه جوشد 
خون جگر رباب اصغر 
لالایی تیر کرد خوابت 
یک لحظه به دوشِ باب اصغر 
از سوز گلوی تشنه ات تیر 
افتاد به پیچ و تاب اصغر 
خشکیده اگر چه آب چشمت 
گرید به تو چشم آب اصغر 
با تیر سه شعبه داد دشمن 
بر العطشت جواب اصغر 
کی دیده گل نخورده آبی 
این گونه دهد گلاب اصغر 
گهوارة توست شانة من 
سیراب شدی بخواب اصغر 
از "میثم" خویش کن شفاعت 
فردا به صف حساب اصغر 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۲۷

بحرطویل از زبان امام حسین
اگر از خنجر خونریز لبِ تشنه ببرند سرم را، اگر از تیغ شکافند در این عرصه ی خونین جگرم را، اگر از تیر سه شعبه بدهند آب عوض شیر گل نوثمرم را، اگر از داغ برادر شکند خصم ستمگر کمرم را، اگر از چار طرف خصم زند برجگرم تیر، اگر آید به سر و کتف و تنم ضربت شمشیر، اگر از سنگ شود غرقه به خون روی منیرم، اگر آتش عوض آب دهد خصم شریرم، اگر از داغ پسر سوزم و صد بار بمیرم، به خدایی که مرا خواسته با پیکر صدچاک ببیند به تنم زخم دوصد نیزه وشمشیر نشیند، به ستمگر نکنم کرنش و ذلت نپذیرم، اگر آرند به جنگم همه ی اهل زمین را و سما را 
انا مظلوم حسین 
منم و عهد الستم، نه گسستم نه شکستم، به خدا غیر خدا را نپرستم، به خدا من پسر شیر خدا و پسر فاطمه هستم، همه ی دار و ندارم همه هفتاد و دو یارم به فدای ره جانان، منم و سرخی رویم، منم و خون گلویم، منم وحنجر عطشان، منم و داغ جوانان، منم و خاک بیابان، منم و سُمِ ستوران، من و رگ های بریده، منم و قلب دریده منم وطفل صغیرم، منم و کودک شیرم، منم و دخت اسیرم، منم و حیّ قدیرم، منم و زخم فراوان، منم و آیه ی قرآن، منم و زخم زبان ها، منم و تیغ و سنان ها، همه آیید و ببینید مقام و شرف و عزت ما را 
انا مظلوم حسین 

به خدا و به رسول و به علی ابن ابی طالب و زهرای بتول و حسن آن سید ابرار، به هفتاد و دو یارم به حبیبم به زهیرم به طرماح و به جون و وهب پاک سرشتم، به جلال و شرف عابس و عباس و به عثمان و به جعفر، به شهیدان عقیل و به خلوص دل عبد اللَّه و قاسم، به علی اکبر و داغش به علی اصغر و خونش به گل یاس مدینه، به رقیه به سکینه، به دل سوخته ی زینب کبرا و دو فرزند شهیدش، به لب تشنه ی اطفال صغیرم، به تن خسته ی سجاد عزیزم، من از این قوم ستمگر نگریزم، نکنم بیعت و با خصم ستمگر بستیزم، من و ذلت، من و تسلیم، من و خواری و خفت، سر من بر سر نی راه خدا پوید و با دوست سخن گوید و گردد هدف سنگ و خورد چوب، نبینم به خدا غیر خدا را 
انا مظلوم حسین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۰۱

فرات تشنه ی او بود و تشنه جان می داد 
نخورده آب به خون عمر جاودان می داد 
گشوده دست قبولی خدای عز و جل 
حسین هستی خود را به ارمغان می داد 
عجب نبود اگر در بهای هستی وی 
خدا خدایی خود را به رایگان می داد 
خدا به مسلخ عشق از خلیل خواست جوان 
حسین داوطلب گشته خود جوان می داد 
وضوی خون جبین را نکرده بود تمام 
که خون پاک دلش را به آسمان می داد 
سلاح و جامه شده غارت و کرامت بین 
که باز خاتم خود را به ساربان می داد 
زلال آب به سقا که هجر غیرت بود 
گلوی کودک شش ماهه را نشان می داد 
به حیرتم دو لبی را که مصطفی بوسید 
چگونه بوسه بر آن چوب خیزران می داد 
گلوی تشنه و دریای خون و سجده ی شکر 
حسین بود که این گونه امتحان می داد 
اگر ز بام فلک قتلگاه را می دید 
هزار مرتبه باید مسیح جان می داد 
سر بریده، به بالای نی چون قرآن خواند 
صدای زنده ی او عرش را تکان می داد 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۵۴

غلامرضا سازگار


ای بضعه پاک کوثر یا بنت موسی ابن جعفر
محبوبه حی داور یا بنت موسی ابن جعفر
وصفت ز گفتن فراتر یا بنت موسی ابن جعفر
شمس الشموست برادر یا بنت موسی ابن جعفر
زیبد که زهرای اطهر یا بنت موسی ابن جعفر
نازد به همچون تو دختر یا بنت موسی ابن جعفر
محبوبه کبریایی، مرآت خیرالنسایی
مرآت خیرالنسایی، ریحانه المصطفایی
ریحانه المصطفایی، توحید سر تا به پایی
توحید سر تا به پایی، کانون مهر و وفایی
کانون مهر و وفایی، معصومه اخت الرضایی
نازد رضا بر تو خواهر یا بنت موسی ابن جعفر
بینایی چشم دل ها اعجازی از خاک پایت
قبر تو در قم همانا آغوش زهراست جایت
فردوس جوید تبرک از خاک صحن و سرایت
ماییم و دست گدایی، ماییم و لطف و عطایت
تنها نه در دامن قم، دنیاست دارالشفایت
تختت ز گردون فراتر یا بنت موسی ابن جعفر
تو دخت ام الکتابی، قم چون تو مادر ندارد
شمس الشموس دو عالم، مثل تو خواهر ندارد
چون غیر تو در غریبی غمخوار و یاور ندارد
دختر چو تو بعد زینب زهرای اطهر ندارد
والله مثل تو دختر موسی ابن جعفر ندارد
در خلق و خویی پیمبر یا بنت موسی ابن جعفر
ای جان جان دو عالم! جان دو عالم نثارت
نبوَد عجب گر نبیّین، گردند دور مزارت
آیند بهر زیارت، خلق از یمین و یسارت
تو داغدار رضایی، قم همچنان داغدارت
ای اهل قم سینه سوزت ای عالمی اشکبارت
ای اشکبارِ برادر یا بنت موسی ابن جعفر
تا دیده بستی ز دنیا قم گشت در بحر غم، گم
فریاد اهل قم از دل سرزد به چرخ چهارم
از سینه ها خواست شعله، از دیده ها ریخت انجم
تابوت تو همچو قرآن روی سر و دست مردم
شد تازه داغ مدینه در سینه مردم قم
با یاد زهرای اطهر یا بنت موسی ابن جعفر
لطفت به قم مادری کرد با آن که همسر ندیدی
در عمر کم جز فراق و داغ مکرر ندیدی
بس سال ها رفت و روی موسی ابن جعفر ندیدی
در شهر قم دیده بستی روی برادر ندیدی
بی بی تو راس برادر بر نیزه دیگر ندیدی
با چشم خود در برابر یا بنت موسی ابن جعفر
پر زد اگر مرغ روحت در غربت از آشیانه
دیگر نخوردی ز دشمن کعب نی و تازیانه
دیگر ندیدند بر سنگ، پیشانی ات را نشانه
دیگر نگشتی ز کوفه، تا شام ویران روانه
دیگر نشد دفن جسمت، مانند زهرا شبانه
کن گریه از بهر مادر یا بنت موسی ابن جعفر
دیگر تو بزم شراب و آیات قرآن ندیدی
تفسیر وحی خدا را با چوب خزران ندیدی
در طشت زر، روی خونین، خورشید تابان ندیدی
داغ سه ساله دل شب، در کنج ویران ندیدی
در شام ویران نرفتی، شام غریبان ندیدی
خاکت نگردید بستر یا بنت موسی ابن جعفر
من «میثم» روسیاهم، خاری در این بوستانم
هم خاک زوار این در، هم کلب این آستانم
هر چند غرق گناهم می دانی از دوستانم
از این چه بهتر که عمری عبد شما خاندانم
یا فاطمه اشفعی لی نگذار تنها بمانم
در مرگ و در قبر و محشر یا بنت موسی ابن جعفر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۰۶

ای کرامت به تو تمام، حسن!
وی گدای تو خاص و عام، حسن!

ای رسول و علی و فاطمه را
نام تو خوش ترین کلام، حسن!

قبر بی زائر تو کعبهٔ دل
حرمت مسجد الحرام، حسن!

این عجب نیست گر امام حسین
پیش پایت کند قیام، حسن!

پای تا فرق حُسن در حُسنی
که خدایت نهاده نام، حسن!

کعبه با آن جلال می گیرد
از مزار تو احترام، حسن!

کیستی تو کریم اهل البیت
کیستم من تو را غلام، حسن!

دوست دارم که در مدینه شبی
به مزارت دهم سلام، حسن!

زائر روضة البقیعم کن
سیدی، سیدی، امام، حسن!

با تو بودم کَرَم کن و مگذار
بی تو عمرم شود تمام، حسن!

 

خاک ذریهٔ رسولم کن
جان زهرا قسم، قبولم کن

 

تو به اجداد خویشتن پدری
تو به شخص پیامبر پسری

تو عزیز دل سه معصومی
تو دو دریای نور را گهری

تو ز سر تا به پا امام علی
تو ز پا تا به سر پیامبری

تو امامی امام صبر و رضا
تو ولیِ خدای دادگری

تو غریب همیشه در وطنی
تو امام شهید در صفری

تربت بی چراغ تو گوید
کز شه کربلا غریب تری

تو بزرگ شباب اهل بهشت
تو به پیران راه راهبری

به خداوندگار صبر قسم
که تو در صبر صاحب ظفری

تو جگر پارهٔ رسول خدا
تو به زهرا ستارة سحری

جگر پاره پاره ات گوید
که تو از دست یار خون جگری

 

صبر تو از قیام سخت تر است
شاهدم لخته لختة جگر است



[ یا حسن مجتبی(ع) ]

 

 

ای کرامت به تو تمام، حسن 
وی گدای تو خاص و عام، حسن 
ای رسول و علی و فاطمه را 
نام تو خوش ترین کلام، حسن 
قبر بی زائر تو کعبة دل 
حرمت مسجد الحرام، حسن 
این عجب نیست گر امام حسین 
پیش پایت کند قیام، حسن 
پای تا فرق حُسن در حُسنی 
که خدایت نهاده نام، حسن 
کعبه با آن جلال می گیرد 
از مزار تو احترام، حسن 
کیستی تو کریم اهل البیت 
کیستم من تو را غلام، حسن 
دوست دارم که در مدینه شبی 
به مزارت دهم سلام، حسن 
زائر روضة البقیعم کن 
سیدی، سیدی، امام، حسن 
با تو بودم کَرَم کن و مگذار 
بی تو عمرم شود تمام، حسن 
خاک ذریة رسولم کن 
جان زهرا قسم، قبولم کن 
تو به اجداد خویشتن پدری 
تو به شخص پیامبر پسری 
تو عزیز دل سه معصومی 
تو دو دریای نور را گهری 
تو ز سر تا به پا امام علی 
تو ز پا تا به سر پیامبری 
تو امامی امام صبر و رضا 
تو ولیِ خدای دادگری 
تو غریب همیشه در وطنی 
تو امام شهید در صفری 
تربت بی چراغ تو گوید 
کز شه کربلا غریب تری 
تو بزرگ شباب اهل بهشت 
تو به پیران راه راهبری 
به خداوندگار صبر قسم 
که تو در صبر صاحب ظفری 
تو جگر پارة رسول خدا 
تو به زهرا ستارة سحری 
جگر پاره پاره ات گوید 
که تو از دست یار خون جگری 
صبر تو از قیام سخت تر است 
شاهدم لخته لختة جگر است 
ای سلام خدا به جان و تنت 
ای همه حُسن در رخ حَسنت 
تو سپهر و ستاره زخم دلت 
تو چراغی و داغ، انجمنت 
پیکرت همچو شمع سوخته ای 
آب شد در درون پیرهنت 
پاره های جگر برون می ریخت 
با دل پاره پاره از دهنت 
ماهی بحر بر تو می گرید 
که غریبی هماره در وطنت 
جگر اهل بیت می سوزد 
تا قیامت به یاد سوختنت 
گه جفا در جواب مهر و وفا 
گاه دشنام پاسخ سخنت 
عوض آب، زهر کینه به کام 
جای گل، ریخت تیر بر بدنت 
تیرها بر تو گریه می کردند 
اشکشان بود جاری از کفنت 
باور هیچ کس نبود نبود 
که جسارت شود چنین به تنت 
تیر دشمن به زخم تازة تو 
گشت شرمنده از جنازة تو 
ای مه و آفتاب زوّارت 
ای همه خلق سر به دیوارت 
جگر سوخته چراغ بقیع 
چشم ها جای پای زوّارت 
کاش چون شمع تا سحر می سوخت 
دل ما در دل شب تارت 
پدر و مادرم فدایت باد 
که ز هر کس رسید آزارت 
زهرخند مغیره می زد زخم 
همچو شمشیر بر دل زارت 
به تو می گریم ای غریب وطن 
که تو را کشت عاقبت یارت 
جگر پاره پاره ات باشد 
قصة غصه های بسیارت 
سوز آن سیلی ای که زهرا خورد 
بود عمری به ماه رخسارت 
گل باغ دل علی ، به چه جرم 
در جگر رفت این همه خارت 
چشم "میثم" هماره ریزد اشک 
بر تو و بر دو چشم خونبارت 
عمر، جان دادن تو بود حسن 
یار هم دشمن تو بود حسن 

 

***************

ای سلام خدا به جان و تنت
ای همه حُسن در رخ حَسنت

تو سپهر و ستاره زخم دلت
تو چراغی و داغ، انجمنت

پیکرت همچو شمع سوخته ای
آب شد در درون پیرهنت

پاره های جگر برون می ریخت
با دل پاره پاره از دهنت

ماهی بحر بر تو می گرید
که غریبی هماره در وطنت

جگر اهل بیت می سوزد
تا قیامت به یاد سوختنت

گه جفا در جواب مهر و وفا
گاه دشنام پاسخ سخنت

عوض آب، زهر کینه به کام
جای گل، ریخت تیر بر بدنت

تیرها بر تو گریه می کردند
اشکشان بود جاری از کفنت

باور هیچ کس نبود نبود
که جسارت شود چنین به تنت

 

تیر دشمن به زخم تازهٔ تو
گشت شرمنده از جنازهٔ تو

 

ای مه و آفتاب زوّارت
ای همه خلق سر به دیوارت

جگر سوخته چراغ بقیع
چشم ها جای پای زوّارت

کاش چون شمع تا سحر می سوخت
دل ما در دل شب تارت

پدر و مادرم فدایت باد
که ز هر کس رسید آزارت

زهرخند مغیره می زد زخم
همچو شمشیر بر دل زارت

به تو می گریم ای غریب وطن
که تو را کشت عاقبت یارت

جگر پاره پاره ات باشد
قصة غصه های بسیارت

سوز آن سیلی ای که زهرا خورد
بود عمری به ماه رخسارت

گل باغ دل علی ، به چه جرم
در جگر رفت این همه خارت

چشم "میثم" هماره ریزد اشک
بر تو و بر دو چشم خونبارت

 

عمر، جان دادن تو بود حسن
یار هم دشمن تو بود حسن

 

غلامرضا سازگار



[ یا حسن مجتبی(ع) ]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۸:۵۵